شروع داستان 1 (معرفی خودم)

سلام دوستان عزیز خوشحالم که دارید این مطلبو مطالعه میکنید ، همونطور که توی ویدئو گفتم این اولین ویدئو من توی سایته و به طور کلی خودمو معرفی کردم به شما تا بیشتر منو بشناسید و بدونید که اگه الان دارم راجب گرافیک صحبت میکنم چه پیشینه‌ای پشت صحبت‌های من هست. من یاسین کیائی هستم حدودا 23سالمه و ساکن تهرانم ، از بچگی یعنی حدودای 13سالگی خیلی به اینجور کارها علاقه‌مند بودم یعنی مثلا با دوستان و آشنایان که دور هم جمع میشدیم ایده میدادم که شروع کنیم یه کار باحال خلاقانه انجام بدیم مثلا یه سناریو بنویسیمو فیلمی ضبط کنیم یا مثلا با رفقایی که میرفتیم فوتبال شروع میکردیم از بازی کردنامون فیلم گرفتن … وسط همین اتفاقات بود که من حس کردم نیازه ادیت زدنو بلد باشم ، چون نمیشه که فقط آدم همینطوری فیلم پشت فیلم ضبط کنه ! اینطوری انگار روح فیلم کم بود و نه آهنگی داشت نه کاتی خورده بود! همون 13سالم بود که اولین پروژه ادیت‌زدن خودمو شروع کردم ، و پروژه چییییی بود حالا؟! باید عکسای خانوادگی تو آلبومو درمیاوردم و اونارو اسکن میکردم تو کامپیوتر و با کنار هم گذاشتن اونا تو اولین نرم‌افزار تدوینی که باهاش کار کردم یعنی Movie Studio و در کنارش یه آهنگی که زیرش پلی کردم اولین ادیتمو زدم خیلی خیلی احساس خوبی داشت و خودم همون پروژه ساده رو 100 بار دیدم و همون روزا با اعتمادبه‌نفسی که از اینکار گرفته بودم دومین پروژه رو هم استارت زدم یعنی شروع کردیم با دوستام از فوتبالمون فیلم برداری کردن و کلیپای جذاب فوتبالی ساختیم ، روند کار اینطوری بود که صبحا میرفتیم فیلم برداری و من وقتی میرسیدم خونه اونارو ادیت میزدم تازه بعدظهرشم لیگ داشتیم (عجب دوران خاصی بود) خب همینطوری گذشت و بعد این پروژه‌ها دیگه مدارس شروع شد! دیگه نمیتونستم اونقدر به این کارا برسم وللللللی با این حال بعد چندماه دوباره پروژه جدیدی گذاشتم ، این سری قرار بود یه فیلم نامه بنویسم و همونو فیلم‌برداری کنیم و بعد من اونارو ادیت بزنم که این شد اولین تجربه فیلم کوتاه (البته درهمون حد حال و هوای بچگی دیگه وگرنه فیلم واقعی که نبود) خلاصه همین روند سال بعدشم تکرار شد و تقریبا همچین پروژه‌هایی رو با یکم تفاوت اجرا کردم اما سال بعدترش شد سالی که باید برای کنکور میخوندم یعنی سال 1395 دیگه درگیر کنکور شدن همانا و از بین رفتن فرصت کارهای دیگه همانا آقا ما سال 96 کنکورو دادیمو رفتیم دانشگاه همون سال رشته مدیریت بازرگانی ، رشتمم انصافا دوست داشتم ولی خب علاقه اول من این کارای گرافیکی و اینجور چیزا بود ، اما همون رشته به واسطه اینکه منو به یه سری منابع مطالعاتی وصل کرد که بتونم راجب بحث کسب و کار شخصی اطلاعات کسب کنم واسه من عالی بود و الان میگم خدا در واقع واسه همین منو به سمت این رشته برد! خب من علاقه شدیدی به داشتن کسب و کار شخصی داشتم و همونطور که توی ویدئو گفتم با تضادهایی که توی زندگیم به وجود اومده بود دوست داشتم حتما خودم یه کسب و کاری راه‌اندازی کنم که سر همین یه مسیر کاملا تازه توی زندگیم شروع شد و من تست کردن ایده‌های مختلفو استارت زدم! اولین تلاشم یه پیجی بود توی اینستاگرام که تیکه‌هایی از کتاب‌هایی که خونده بودمو توش میذاشتم ، خیلی خوبم رشد کرد ولی چون راهی واسه فروش محصول نداشتم توی همون محتوای رایگان خلاصه شد! بعدشم خرید و فروش خشکبارو تست کردم که این همون اول شروع نشده تموم شد اونجا بود که من فهمیدم اگه میخوام رشدکنم و بتونم به جایی برسم باید روی خودم سرمایه گذاری کنم و مهارتامو بیشتر و بیشتر کنم و سال 98 رو در واقع با این ذهنیت استارت زدم اما چون منابع مطالعاتیمو کاملا اشتباه انتخاب کرده بودم کللللل سالو درجا زدم و هیچ حرکت رو به جلویی نداشتم تا اینکه رسید به سال 99 که به خاطر کرونا دانشگاهی نبودو منم از خداخواسته از فرصت استفاده کردم و شروع کردم به آموزش و نیمسال دوم 99 رو با تمرکز شدید داشتم از یه منبع عالی آموزش نرم افزارهای گرافیکیو میدیدم که البته اون موقع نیتم این بود که اونارو ببینم تا بتونم راجب رشته خودم یعنی مدیریت بازرگانی تولیدمحتوا کنم و با اون دانش محتواهارو ادیت بزنم و منتشرشون کنم! همون آخرای سال 99 یه پیج زدم تو اینستاگرام که اسمش مدیرانه بود و شروع کردم به تولیدمحتوا درباره مدیریت که بعد یه مدت دیدم من ادیتی که روی هرمحتوا زدم از خودمحتوا قوی تره و یه جورایی استعدادم کلا تو همون علاقه بچگیمه و باید تو اون حوزه کار کنم! البته این اولین جرقه بود دومین جرقه زمانی بود که من شروع کردم به دوستم همین نرم‌افزارارو یاد بدم و دیدم که نان استاپ میتونم تایم زیادیو صحبت کنم و آموزش بدم در حالی که تو رشته خودم بازرگانی اول کلی مطالعه میکردم بعد میتونستم راجبش صحبت کنم دیگه اینجا بود که هوشیار شدم و بعد طی کردن دوسه‌ماه کلا سوییچ کردم رو آموزش فتوشاپ و پریمیر و کل سال 1400 داشتم روی اینکار سرمایه گذاری میکردم و بعد کلی فراز و نشیب و درسایی که از کار یاد گرفتم ثمرش این شد که آخرهمون سال دوتا فروش داشتم (که همون دوتا هم کلللللی ذوق داشت واسم) و سه تا هم پروژه گرفتم و پیشرفتو داشتم احساس میکردم سال 1401 اینطوری شروع شد که من درگیر پروژه بودم و سرهمین موضوع قشنگ پیجم خوابید چون دیگه محتوایی تولید نمیکردم و یه موضوع دیگه که من با تجربه‌ای که بدست آورده بودم فهمیده بودم مخاطب هدف آموزشای من بیشتر کسانی هستند که توی گوگل سرچ میکنن و به جواب سوال‌های خودشون میرسن نه جایی مثل شبکه‌های اجتماعی و این دوتا دلیل باعث شد من خیلی به فکر راه‌اندازی سایت باشم و دیگه تصمیمو گرفتم که باید سایتمو راه‌اندازی کنم و تمام! و خب چون سایت خیلی پروژه اساسی تریه تا راه‌اندازی یه پیج کل سال 1401 رفت برای اینکه هم من مهارتمو تو کارم بیشتر کنم و هم پیش‌نیازای داشتن سایتو ردیف کنم این بود پارت اول امیدوارم خوشتون اومده باشه توی پارت بعدی راجب خود سایت توضیح میدم….

دیدگاهتان را بنویسید